پنجشنبه

گفت‌و‌شنودِ «راجر واترز» با «کاوه باسمنجی»



گفت‌و‌شنودی با "راجِر واتِرز Roger Waters"، هنرمندِ خنیاگری که از «پایبندترین و والاترین آدمیان جهان» است.

گفت‌و‌شنودِ بسیار شنیدنی «راجر واترزِ» [نوازنده‌ی گیتارِ بِیس و آکوستیک، و سرپرستِ پیشینِ گروهِ بزرگ و یگانه و ارجمند "پینک فلوید Pink Floyd"] با «کاوه باسمنجی» را از دست ندهید
این گفت‌و‌شنودِ شنیدنی و دیدنی و آموزنده، رآی و دیدگاه‌های «راجر واترز» درباره‌ی رویدادهای ناگوار و جان‌گداز و دل‌خراشِ «خوردادِ خونینِ ایـرانیـان» [خوردادِ ۲۵۶۸ (۱۳۸۸)]، «واخواست های (اعتراضات) مردمیِ سالِ ۲۵۶۸ (۱۳۸۸) [ژوئَنِ ۲۰۰۹ ترسایی] ایـرانیـان»، و «سرکوب و کشتار و دستگیری و شکنجه‌ی دژخیمانه و ددمنشانه‌ی واخواستگران (معترضان)»، به دست و دستورِ «رژیم»، و ... را برای «شنونده» و «بیننده» آشکار می‌نماید.
هم‌چنین رآی و دیدگاه این هنرمندِ یگانه درباره‌ی درون‌مایه‌های «خدا» و «دین» و ... و پیامدهای «آمیزش دین با فرمان‌روایی و کشورداری»، و نگرانی ژرف و اندوه بی پایان و درد بزرگ او از «رنج‌های گرانِ آدمیان» و نیز دیدگاه ویژه‌ی او درباره ی شور (حسِ) آشفتگی و آشوب‌زدگی (ناامنی) در کشوری و هنگامه‌یی (زمانه و شرایطی) که در آن، هر دمِ زندگیِ آدم، می‌تواند واپسین دَمِ دَمِ واپسین باشد، بخش دیگری از دیدگاه‌های این هنرمند بزرگ و ارجمند و آدم(انسان)دوست و این رزمنده‌ی دلاور و ارزشمند نبرد با نادانی و پلشتی و خودکامگی را در بر می‌گیرد و بازمی‌تاباند.

پ.ن: این گفت‌و‌شود در «کانالِ تله‌ویزیونیِ بی‌بی‌سی» و هم‌چنین برای «بخشِ پارسی زبانِ کانالِ تله‌ویزیونیِ بی‌بی‌سی» فراهم آمده و بر روی تارنمای «یوتیوب» نیز در درست‌رَس است.

دل ام برای «ایرانی راستین» تنگ است ...

شاهان شاهی باستانی بزرگ ایران


 ...دل ام برای «ایرانی راستین» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی نژاده» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی آزاده» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی میهن دوست» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی مهربان» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی بزرگوار» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی بِهدین» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی دلاور» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی هنرمند» تنگ است
   
دل ام برا «ایرانی بی همتا» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی با فرهنگ» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی پارسی» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی دوستار زیست بوم» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی یگانه» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی خردمند» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی فرزانه» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی نیک و نیکوکار»،
   
دل ام برای «ایرانی راست و راست کردار»
   
دل ام برای «ایرانی درست و درستکار»
   
دل ام برای «ایرانی راستین» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی ایرانی» تنگ است
   
دل ام برای «ایرانی» تنگ است ...
    ...    
    .    
    .    
    .    

چهارشنبه

یک نکته درباره ی «دشنام دادن به سپندینه ها» (توهین به مقدسات)





درود بر شما هم میهنان ارجمند و گرامی!

درباره ی «دشنام دادن به سپندینه ها» (توهین به مقدسات)، چند نکته ی ارجمند (مهم) هست (وجود دارد)، که گویا کسانی هستند که نه می خواهند خودشان به آن ها بیاندیشند، و نه «روادید» (اجازه) دهند که هیچ کس دیگری به آن ها بیاندیشد:
پس برای یک بار هم که شده هر اندازه هم که برای تان ناخوشایند و باور نکردنی و نپذیرفتنی باشد   به سخنان کسی که جور ِ دیگری به «این داستان» نگاه می کند، و جور ِ دیگری می اندیشد، گوش فرا دهید، و اگر «درد ِ دل ها» و «گفته ها» و «سخنان اش» را «یاوه» و «گزاف» یافتید، او را «نفرین» و «گفته های اش» را فراموش کنید .
پیشاپیش، از همه ی شما «بزرگواران» سپاس گزارم.

************

آیا تا کنون، هیچ اندیشیده اید که:
مردمانی که از «خروس خوان ِ بامداد» تا «کرنای (بوق) سگ»، بدون هیچ گونه پندار و گمان ِ بازدارنده ای، «مردمان دیگر» و «باورهای شان» را به باد «دشنام» و «نکوهش های زشت و پادفرهنگی» می گیرند، چرا و چه گونه این چشمداشت را دارند که هیچ کس (حتا)  تگاه چپ هم به باورهای شان نیاندازد؟
برای نمونه ی نخست: این مردم همان کسانی هستند که - با بیان پوزش و شرمنده گی از همه ی هم میهنان ارمنی - «ارمنیان» را «ناپاک» (نجس) می دانند و می خوانند، و در این «بی شرمی» و «گستاخی» تا بدان جا پیش رفته اند که برای این «باور زشت  پادفرهنگی شان»، نمونه (مثل) هم دارند و آزادانه و هر جایی در «هازمان» (جامعه) آن را بیان می کنند و می خندند!
نگویید این گونه نیست، چون من، خود، شوربختانه، بارها و بارها، چنین «یاوه هایی» را با
گوش های خودم شنیده و گوینده گان شان را با چشم های خود دیدهام و آشنایان بسیاری از «ارمنیان» دارم که از «به ترین» و «پاک ترین ِ » آدمیان و مردمان اند، و از شنیدن و دیدن این داستان ها بسیار «اندوهگین» و «دردمند» و «رنجورند».
برای نمونه ی دوم: مردمانی که هر کسی را که از ایشان و همانند ایشان نباشد، در پیشگاه هازمان (جامعه) و به نزد همه گان، و بدون اندکی شرمساری، و یا دست کم، به جا آوردن فرهنگ (رعلیت ادب)، به «نام ها» و «فرنام ها» (القاب) زشت گونه گون، چون «گبر!» و «کافر!» و «ملحد!» و «مرتد» و «رافضی» و «قرمطی» و ...  می نامند و می خوانند و می دانند و همواره و دم به دم، یا سرگرم «سر دادن بانگ (شعار) مرگ بر این و آن» هستند [(حتا) نمی گویند که مرگ بر فرمان روایان کشور ها و این و آن و ...، بل که مرگ بر نام هر کشوری که به هر شوند (دلیلی) با آن گیر (مشکل) داشته باشند، که این گیر هم میان فرمان روایان فرومایه ی آن کشورها و فرمان روایان فرومایه تر ِ  کنونی ایران است و نه مردم و نام آن کشور، و شوربختانه مردم ایران نیز هیچ گاه و به هیچ روی این ها را از هم جدا نمی دانند و جدا نمی کنند ]، و یا این که هر گاه دل شان خواست، به هر شوند (دلیل) درست یا نادرست، «درفش» کشورهای دیگر را - که پیش از آن که از آن ِ  (متعلق به) «فرمان روایان» یک کشور باشد، نماد «میهنی» (ملی) و سپند (مقدس) و مینوی (معنوی) «مردم» آن کشور است -، به آتش می کشند، چه گونه می توانند به خود این «روادید» (اجازه) را بدهند که از «دشنام دادن به سپندینه های شان» (توهیت به مقدسات شان)   تازه اگر دشنام باشد، که مردم ایران، «واکاوی» (نقد)، و گفت و گوی دیگراندیشان درباره ی این دین و آدم های دین شان را نیز دشنام و دشنام آمیز (توهین و موهن یا توهین آمیز) می دانند - دم بزنند!
و بسیاری «باورها» و «رفتارهای ناشایست و نکوهیده ی دیگر» که شوند (باعث) ِ آن شده است که «پیروان این کیش»، در جهان «انگشت نما» بشوند و «بدترین ِ رفتارها و کارها» را از چشم آن ها ببینند و زیر سر آن ها بدانند.
...
آن هم چه «باورهایی»!
نه «مشتی باور بی آزار»، بل که «باورهایی» که تنها در یک شاخه به پیروان شان این «روادید (اجازه) را می دهند و به ایشان می گویند که: «شما آزادید تا هر که را که از خود ندانستید و دشمن خود دانستید ، با چسباندن یک «انگ دشمن خدا!»، و «به نام خدا!» و «برای خدا!» و «در راه خدا!» او را بکشید و خانواده اش را به بند بکشید و به به بیگاری ببرید و آسوده باشید که با این کارتان، بخشی از «بهشت» را هم برای خودتان پیش خرید کرده اید!
باورهایی که «همه ی دین و آیین های دیگر جهان را نیمه کاره و ناکارآمد» و «دین و آیین خود را - که هزاران نکته ی بی پاسخ مانده که هیچ کس (حتا) پاس (حق) پرسیدن یا گفت و گو درباره شان را هم ندارد ، در آن هست (وجود دارد) و باورمندان ِ به آن نیز با گفتن این «یاوه» که پرسیدن پاره ای پرسش ها درباره ی پاره ای از «پرسینه ها» (مسائل) «کفر!» و «الحاد!» و «شرک!» به شمار می آید، خود و دیگران را از اندیشیدن به آن و پرسین آن، باز می دارند، و با این همه -  «دین و آیین خودشان» را «برترین و والاترین  و واپسین و درست ترین ِ دین ها» می دانند!
باورهایی که، «نسکی» (کتابی) را، به نام، و از آن ِ خدا - که خود پدیده ی شناخته شده ی سده ی سی و هفت ام [باستانی زرتشتی] و بیست و یک ام (ترسایی) در جهان امروز است و البته آن ها که به هیچ روی و هیچ گاه با «خرد» و «دانش» و «فرنود» (منطق) کاری ندارند و از آن ها بی بهره اند، هنوز او را با پوشش (لباس) و ریش و موی یکدست سپید ِ بلند و (البته با پنداری زن ستیزانه که از پادفرهنگ ِ تازی سرچشمه گرفته است) به گونه ی مرد(!) که آن بالا بالاها در میان آسمان هفت ام ایستاده یا نشسته است، می بینند و می دانند - می دانند و می شمارند، که در سرتاسر آن نسک (کتاب) جدا از بسیار و بی شمار پرسش بی پاسخ ِ دیگر - «نابرابری میلن آدم ها» و «نابرابری میان زنان و مردان» و «نادیده گرفتن پاس (حقوق) زنان و پست تر شمردن ایشان و واگذاردن گزینشگری شان(اختیارشان) شان به مردان» و همچنین، «روادید (اجازه یا مجوز) دادن برای کشتن و کشتار هر آن کس که مسلمان نیست و اسلام و مسلمان بودن را، نه تنها درست نمی داند و نمی پذیرد، بل که نادرست و بد هم می داند» و ... و استوار بودن بر یک باور بی پایه و ناآدمیانه، که :«هر که با ما نیست، دشمن ماست، و دشمن ما هم، دشمن خداست، و دشمن خدا نیز، همان گونه که خود خدا گفته است(!) خون بی ارزشی دارد که باید ریخته شود. و (البته) این «کشتار» و «خونریزی» که «جهاد فی سبیل الله» نام دارد، تنها کسانی که از پس آن بر می آیند و می توانند این کار را انجام دهند، همان کسانی هستند که خود را «نماینده گان بی چون و چرای خدا بر روی زمین» می دانند و ایشان کسی یا کسانی نیستند مگر، «مسلمانان».
پ.ن: سخن ِ راست (حرف ِ حساب) از این دست، بسیار است، ولی این گونه گفتن و بیان کردن شان   نوشتن بدین گونه و در این جا بسیار دشوار است، و به همین شوند، نمی توان چشمداشت به راستی و به درستی و یکسر دریافتن و دانستن شان را داشت.
و در پایان این گفتار، «ارجمندترین» و «ارزشمندترین» (مهم ترین و اصلی ترین) نکته ای را که «فرمان روایان» و «بسیار خواهان ِ سودجو و زورگو و گجسته»، همیشه و همواره، همه ی کوشش خود را نموده اند تا آن را از «مردمان ایران و جهان» پنهاه نگاه دارند و وارونه نشان دهند،  یادآوری و گوشزد می نمایم، و آن هم این که:
هیچ گاه وبه هیچ روی از یاد نبرید و فراموش نکنید و همواره و همیشه به یاد داشته باشید  با خود واگویه (تکرار) نمایید که ما «مردم ایران» - اگر دشمنان سوگند خورده ی «ایران» و «ایرانی» را از این داستان کنار بگذاریم هیچ گاه وبه هیچ روی، با هیچ کدام از «کشورهای جهان» و «مردمان شان»، هیچ گونه «دشمنی» نداشته ایم و نداریم و نخواهیم داشت، و برای نمونه، مگر نه این که ما (حتا) «فرمان روایان عراق) را هم بخشیدیم و گویا فراموش کردیم که با «ایران» و «ایرانی» چه کردند؟
این «فرمان روایان کنونی کشورمان» و «فرمان روایان کنونی پاره ای از کشورهای دیگر» هستند که برای رسیدن به «آماج ها (اهداف) شوم و ننگین و ناآدمیانه (غیر انسانی و ضد انسانی) خود، ما «مردمان ایران» و «مردمان کشورهای گونه گون ِ جهان» را به جان هم انداخته اند و می اندازند و دشمن ِ یکدیگر نشان می دهند، تا از این رهگذر و بدین ابزار (بدین وسیله)، به «آماج ها» (اهداف) و «رهنامه های» (نقشه های) شوم و ننگین و ناآدمیانه ی (غیرانسانی و ضد انسانی ِ) بسیار خواهانه ی (زیاده خواهانه ی) خود دست یابند.
در آینده، و در نوشتاری جداگانه، به گونه ی گسترده، به آن خواهم پرداخت.